مهربانم ..؛
چه فرقی میکند سیزده را به باغ بروم
سبزه ها را در هم گره بزنم
گوشتِ تنِ گوسفندِ بینوایی را به سیخ بکشم
ساعتی زیر سایه درختی خواب فراموشی یک رویا را ببینم
و غروب..؛ خیالم را با این وعده که نحسیِ سیزده را به در کرده ام گول بزنم و به خانه برگردم ؟!
یا در خانه بمانم چای بنوشم و سیگار بکشم و در لا به لای شعرهایم گم بشوم ؟!
سیزدهِ بیچاره که هیچ !
بی تو سیصد و شصت و پنج روزِ سال تلــــــخ و نحــــس است....
1392/1/13